داستان من و فرشته ها
آخرین داستان اینجانب در مجله اطلاعات هفتگی ، یک طنز تلخ می باشد که در 7 مهر 1389 در آن مجله وزین چاپ شده است :
من و فرشته ها !!
زن عصبانی و ناراحتم ، در میان ظرف ها و کاسه های چینی که شکسته و خرد شده بود ،نشسته و با صدای دو هزار دسی بلی!! و جیغ مانندش فریاد می زد :
-نه نمیخوام ! این زندگی رو نمی خوام ! همه با من بد هستن . همه یه جوری نیگام می کنن ، انگاری جن دیده اند ! اینم از تو ، هی به من میگی دیوونه . روانی !
متن کامل این داستان را در صفحه -داستان من و فرشته ها بخوانید . در ضمن یه چند تا نظر هم بدهید تا ببینم این وبلاگ اصلا خواننده هم دارد ؟
با تشکر