چشمانم کجاست ؟

چشمانم كجاست؟

 

 

چقدر به پدرت گفتم: « اين همه  پول تو جيبي به اين بچه نده! به قد و بالايش  نگاه  نكن . فكرش هنوز كوچك است  . تجربه ندارد ، خام است  .اما او كه سرش جاهايي ديگر گرم بود و مي خواست تو را هم يك طوري مشغول كند، تا راحت تر به دوستان  و سرگرمي هايش   برسد  ، مي گفت :«اون ديگه سال سوم دبيرستانه .جوونه ، غرور داره . بايد جلو بقيه رفقاش  كم نياره و دستش تو جيب خودش بره . تازه  ،ما همين يه دونه پسر را داريم .بذار خوش باشه !! »آه مادرقلبم آتش گرفته!  چقدر از دست با بات حرص خوردم . و بعد، كم كم تو شب ها دير به خانه مي آمدي .بعضي شب ها هم كه اصلا نمي آمدي ! اون دفعه  كه نيمه شب ، به خانه برگشتي  ،پدر بر  سرت فرياد كشيد و دعوايت  كرد . نه اينكه چرا دير آمده بودي !  نه ! عصباني بود، چرا خواب نازش را بر هم زده اي . چشمانت  عين دو كاسه خون بود .تلو تلو مي خوردي و يك حالت عجيبي داشتي ! پدر سيلي محكمي به گونه ات زد ، به او  حمله كردي و فرياد زدي : « تو يه گرگي ! گرگ درنده !! خيلي دوست داري  منو تكه تكه كني . نابودم كني . فكر مي كني خرم و نمي فهمم !  الان قلبت را بيرون مي كشم . حتما قلب بد شكلي هم داري ! اين قلب بي قواره را  مي خواهي چكار ؟مثل ديوانه ها ،كارد آشپزخانه را برداشتي و به طرف پدرت حمله كردي  . پدر، كه به شدت ترسيده بود، مانند آدم هاي جن زده  با وحشت  از خانه گريخت و فرياد زد : «كمكم كنيد ! به دادم برسيد ! » اما تو همچنان دنبالش مي دويدي . و فرياد مي زدي : « وايسا . كاري باهات ندارم . فقط مي خواهم  از دست اين قلب بد شكل راحتت كنم ! چرا فرار مي كني ؟ » بعد همسايه ها بيرون ريختند  و تو را گرفتند  !صبح تو را به بيمارستان برديم . حالت خيلي بد بود و هذيان مي گفتي . دكتر بستري ات كرد . چند آزمايش خون  گرفت و به ما گفت :« متاسفانه پسرشما معتاد شده و از اين قرص هاي كراك و روانگردان مصرف مي كند  . بايد او را  به مركز ترك اعتياد ببريد .» اما ،پدرت كه به شدت ترسيده بود ، به جاي رسيدگي به تو، ما را رها كرد و به يكي ديگر از آپارتمان هايش رفت .بهانه آورد كه: « من از اين پسره  خل و چل مي ترسم . كم مانده  بود مرا بكشد !  تازگي ها عجب زوري پيدا كرده ! يه قدرت عجيبي دارد كه خيلي وحشتناكه  » . رفت تا راحت به دوست ها  و عيش و نوشش برسد . من ماندم  و تو . خيلي نگرانت بودم و همه اش غصه مي خوردم . دوباره به همان مهماني ها و پارتي ها مي رفتي و نيمه شب بر مي گشتي . چقدر دلواپست بودم . نصف موهايم به خاطركارهاي تو  سفيد شد . تا آن شب، كه هيچ وقت از يادم نخواهد رفت  . نمي دانم  چه كوفت و زهر ماري خورده بودي كه بدون توجه به من، فوري به اتاقت رفتي  . از پنجره اتاق نگاهت مي كردم . يك شور و بي قراري   عجيبي پيدا كرده بودي . واكمن كوچكت را به كمر بسته ، و دو تا گوشي اش  در گوشهايت بود . سپس  يك ورجه ورجه و رقص عجيب و غريبي را شروع كردي  . طوري مي رقصيدي كه موهاي آدم به تنش سيخ مي شد . چقدر رقصيدي ! .واي خدا، عجب  جون و حالي داشتي . من كه دو ساعتي مي شد، خيره خيره  نگاهت مي كردم، خسته شدم .ولي تو، انگار نه انگار كه اين همه وقت خودت را تكان تكان داده اي  ، همين طور، عرق مي ريختي و  تند تند مي رقصيدي .اشك هايم را  پاك كردم و به  خود گفتم : « كم كم خسته مي شود  و  مي خوابد  .» رفتم تو اتاقم . از ترس در را هم  قفل كردم . خروس خوان صبح بود كه صداي فرياد و نعره ات بلند شد . با عجله خودم را به اتاقت رساندم . نه!! خداي من ! چه مي ديدم . با قاشق غذا خوري دو تا چشمانت را در آورده ، و روي تختت انداخته بودي . مرتب فرياد مي زدي «  چشام كجان ؟. چشام مي خاريدند  . اونارو خاروندم ولي حالا نيستند . مادر،  چشام كجاست ؟يك دفعه غيبشان زده! 

با ترس و دلهره از خانه بيرون دويدم  و همسايه ها را خبر كردم . بعد هم به اينجا آوردمت  . آخ پسركم ! ببين  خودت را به چه روزي انداخته اي  ؟ آخرش كور شدي . اگر به حرفهايم گوش مي دادي  و درست را مي خواندي، حالا در دانشگاه بودي .

جوانك لاغر با آن عينك دودي و سياهش ، كه كنار مادر نشسته بود، خنديد . خنده اي بلند . سپس گفت : « مادر، چقدر خوب حرف مي زني . حتما قلب تو خيلي قشنگ است! جلوتر بيا تا   قلبت را بيرون بياورم  ،  ببينم چه شكليه ؟!!  هنوز يك قلب قشنگ نديده ام ! » مادر به تلخي گريست . از كنار پسر بلند شد و ناليد  : « مي خواهي ببيني چه شكليه ؟ شكل يك  لخته خون بزرگه كه جاي دو پاي آشنا  ، بر روي آن حك شده  است . » آنگاه  با  دلسوزي و رقت ،موهاي بلند پسرش را بوسيد،  اشك هايش را پاك كرد و با قامتي خميده ، از« تيمارستان» خارج شد.                                            

پايان –محمد رضا عباس زاده-كاشان

اين داستان قبلا در مجله اطلاعات هفتگي چاپ شده است منتظر نظرات خوانندگان عزيز هستم .

 

 من و فرشته ها

 

 

گزارش تخلف
بعدی